چند ماه پیش تو مسابقه کتابخوانی سوگنامه عشق شرکت کردم
به نام تمام خونوادم ثبت نام کردم که یه لحظه یاد خالم افتادم
کفتم چون یه لحظه یادش اومد تو ذهنم بیا به نام خالمم ثبت نام کنم
خالم چابهار میشینه
زنگ زدم بهش و تمام مشخصات خودشو خونوادشو گرفتم و شماره منزل رو خونه خودمون زدم
تا اینکه چند دقیقه پیش از تهران با من تماس گرفتن و گفتن خانم فلانی ؟ گفتم خالم هستن بفرمایید
گفتن برنده سفر کربلا شده
وای خدا
یعنی واقعا برنده شده؟؟؟؟؟؟؟
باورم نمیشد
هنوزم باورم نشده
بلافاصله زنگ زدم به خالم و خبرشو دادم
خالم می خواست از خوشحالی بال دربیاره
البته
خودمو بی نصیب نذاشتمو با کلی مژدگانی که ازش گرفتم خبرو دادم
نمی دونم چرا من اینقدر خوشحالم؟
انگار امام حسین منو طلبیده
از خوشحالی دارم به آسمون و زمین می پرم
آفرین بر شما وخوش به حال خاله تون که همچین خواهرزاده خوبی داره .
البته خواهر زاده های منم خداییش خیلی خوبن من که کلی دوسشون دارم
بهم خبر رسبد قالب وبم پوکیده است بد رقم...اما الآن دلستش کردم....بیا پیشم....
در مورد کربلا هم باید بگم برو حالشو ببر
تبریک میگم
فقط کربلا خطرناکه .منظور عراق
از طرف ما هم نائب الزیاره باشین
حتما به خالم میگم
سلام
این پست شما اشک را بر دیدگانم جاری ساخت .
کاش من هم لایق کربلای حسین بودم
امیدوارم همیشه خوش خبر باشین
یا حق
منم از شوق اشکم درومد
ایشاا.. یه روز امام حسین همه مونو می طلبه
ایشا...