چرت و پرت های من

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

چرت و پرت های من

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

اعصابم خورده...

پریشب تولد یکی از دوستام بود و از چند روز قبل براش تدارک دیده بودیم 

یه دفعه گوشیم زنگ می خوره که دانشکده ساعت ۸ شب جلسه داری ... 

آخه اینم شد شانس ...هر دفعه که می خواستن جلسه بگیرن هی لغو می شد حالا دقیقا شب تولد عزیزترین دوستم باید این جوری بشه....  

بهش که ماجرا رو گفتم ناراحت شد و گفت می ذازم بری اما باید زود برگردی... 

خلاصه رفتم و جلسه هم تشکیل شد... 

در طول جلسه یکی از اعضا اسم وبلاگ نویسی رو که برد عرق شرم روی پیشونیم نشست ... 

آخه یکی از سردبیرای جلسه اوایل ترم قبل ازم خواسته بود براش وبلاگ درست کنم اما من بهونه درس و چیزای دیگه رو آوردم و پیشنهادشو رد کردم... 

دوباره میونه ترم ازم خواست جواب سر بالا دادم... 

بعد از اتمام ترم در شروع ترم جدید ازم خواست تا دوباره در موردش فکر کنم اما هر چی فکر کردم به خاطر حجم بالای درسا و سختیش و کاری که الان دستمه بازم بعد از هزار خجالت و کلی مقدمه چینی وسط صحن دانشگاه که دیدمش دل به دریا زدم و بازم رد کردم... 

تو جلسه که مطرح شد کلی خجالت کشیدم و دیگه نتونستن تو چشماش نگا کنم... 

ولی هر چی بود تموم شد... 

دو روزه کارم شده رفتن تو فاز دپرسی... 

گه گداریم زدم زیر گریه... 

شب تولد دوستم بدجوری دپرس بودم دست خودمم نبود... 

این حالت من دوستم رو بدجوری از خودم رنجوند... 

ولی روز بعد کلی ازش معذرت خواهی کردم... 

 

پ ن : دانشگاه و هزاران ماجرا و اتفاق خوب و بد... 

ایشاا.. واسه همه همیشه اتفاقای خوب بیفته... 

نظرات 1 + ارسال نظر
عروس 8 اسفند 1391 ساعت 11:56 http://madarshoharam.blogsky.com/

الهی ............
حق داری عزیزم

مرسی که اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد