چرت و پرت های من

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

چرت و پرت های من

تا آسمان راهی نیست اما تا آسمانی شدن راه بسیار است

ادامه خاطرم...

شب اجرام یعنی همون مراسمی که مجری بودم این قدر استرس داشتم که تمام حواسم فقط و فقط به متنای دستم بود

اون شب ، شب فوق العاده ای بود...

این قدر باحال بود که تمام بچه ها می گفتن اولین جشن باحال تو این دو ترم بوده...

بچه ها ازم فیلم گرفته بودن...

وقتی اومدم خونه و فیلم رو بازبینی کردم...

دیدم ردیف دوم نشسته ... تازه یه شعرم خونده بود بعد فهمیدم فامیلش چیه...

هفته بعدش که کارآموزی بودم با دوستان تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم در حال rest که بعد از مدتها همشون اومدن بیرون

از جلو ما رد شدن...

یه نگاهی بهش انداختم دیدم یه لبخند رو لباشه و نیگام می کنه...

بعد از اتمام کاراموزیم دیگه ندیدمش تا اینکه یه روز با یکی از دوستام در حال شوخی و خنده از ساختمون میومدم بیرون که یه لحظه چشمم بهش افتاد...

خودمو جمع و جور کردم و از دوستم خدافظی کردم و به طرف در خروجی رفتم که اومد کنار در خروجی ...

یه لحظه قلبم تند تند شروع کرد به زدن ...

تمام مسیر منو می پایید...

ولی من بی اهمیت رامو کشیدمو رفتم...

.

.

.

بقیش باشه واسه پست بعدی...


نظرات 1 + ارسال نظر
azar 13 تیر 1392 ساعت 00:01 http://alookard@blogfa.com

وبلاگ شما را با نام چرت و پرت های من درپیوند های خود قرار دادم امیدوارم شروع خوبی برای آشنایی بیشتر باشه

منم لینکیدمتون
ایشاا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد